کتاب نقد بر فلسفه مدرن غرب به معرفي اجمالي برخي از مسائل فلسفه مدرن و نقد آنها از ديدگاه فلسفه اسلامي مي پردازد.
مهم ترين چالش فلسفه اسلامي با فلسفه مدرن در حوزه هاي معرفت شناسي، هستي شناسي، انسان شناسي و متافيزيک است.
فلسفه مدرن با طرح سؤالات جديد و رويکردهاي نوين به شکل گيري فلسفه نوصدرايي که در مقابل آن علم برافراشت کمک کرد.
فلسفه مدرن با دميدن پله به پله شکاکيت، خداگريزي، اومانيسم الحادي، کميت گرايي و حذف متافيزيک از فلسفه، نقش منفي در رشد حيات معقول بشريت ايفا کرده است.
اين کتاب بيش از همه از راسيوناليست ها به نقد رنه دکارت فيلسوف فرانسوي به مثابه بنيان گذار فلسفه مدرن و از پوزيتيويست ها به نقد آلفرد آير چهره شاخص پوزيتيويسـم قرن بيستم انگليس پرداخته است.
مونتني با تصديق اين ديدگاه مي گويد: "شک دارم كه انسان از تمام حواس طبيعي بهره مند باشد. من چندين حيوان ديده ام كه زندگي تمام و كمالي را مي گذرانند؛ در حالي كه برخي فاقد قوه بينايي و پاره اي فاقد قوه شناسايي هستند.
كسي چه مي داند كه ما هنوز هم فاقد يک حس، دو حس، سه حس، و يا چند حس ديگر نباشيم؟
اگر تصادفا قضيه بر همين منوال باشد كسي چه مي داند كه در اثر اين عيب اغلب صورت هاي اشياء از نظر ما پنهان نباشد؟ مونتني درباره خدا يا حداقل خداي فلسفي و اثبات خدا از طريق علم و فلسفه عقيده اي غيرصريح داشت.
او معتقد بود اعتقاد به خدا يک امر ايماني است كه از طريق دين حاصل مي شود، اما در همان حال ادله منكران به خدا را نيز بيهوده مي دانست و آن را تعصبي ديگر مي خواند.
او اصولا متافيزيک را معجون خلود روح، رابطه نفس و بدن، و حيات جاودان جدلي
الطرفين مي دانست و معتقد بود از راه علم و يا عقل نمي توان آن را اثبات
کرد
شهرت مونتني به خاطر تنها كتاب اوست که مجموعه مقالاتي تحت عنوان مقالات (Essay) است.
وي در "مقالات" سرسختانه از روش شک دفاع مي کند.
مونتني بر بسياري از متفكرين و فلاسفه همچون كَاسندي، بيكن و دكارت تأثير اساسي نهاد.
وي يک نسل قبل از فرانسيس بيكن و دكارت اصلي ترين پرسش فلسفه جديد را طرح كرد:
"چرا بايد به عقل اعتماد داشت؛ خردي كه به حواس متكي است؟
همه معلومات از طريق حواس به ما مي رسند، اما حواس در گزارش هاي خود ما را فريب مي دهند و داراي ميدان بسيار محدودي هستند.
لذا چنين عقلي قابل اعتماد مطلق نيست.